ویلیامز، با وامگیری از بستر اصلی روایت چخوف، شخصیتها و مضامین را با روحی تازه مینوازد و مخاطب امروز را با دغدغههای جاودانهی هنر و هستی، مواجه میسازد. این نمایشنامه، اگرچه وفادار به ساختار کلاسیک اثر مادر است، اما با زبان و لحن خاص ویلیامز، به جلوهای مستقل و منحصر بدل شده است.
در مسافرخانهای دورافتاده در سرزمینی بیافق مادر و دختری زندگی میکنند که رؤیای رفتن در سر دارند. پسر خانواده پس از بیست سال دوری به سرزمینش باز میگردد که مادر و خواهرش را بازیابد و خوشبختشان کند. او را به جا نمیآورند. آلبر کامو از این «سوء تفاهم» تراژدی مدرن و تکاندهندهای میآفریند.