سنگا در اواخر عمر خود نوعی جدید از نگارش فلسفی را پدید آورد که از نظر او مشخصاً با استعدادهایش سازگار بود. وی مجموعهای نامه در باب موضوعات فلسفی نوشت و از این طریق صمیمیت نامهی شخصی را به مثابهی ابزاری برای ارزیابی جست و جوگرانهی ارزشها و انتخابهای زندگی به کار برد. ولی برخلاف اپیکور نامههایش را خطاب به افراد مختلف ننوشت، بلکه مخاطب همهی نامهها یک فرد بود؛ دوست جوانترش گایوس لوکیلیوس یونیور.
دغدغهها و شخصیت سنکا در نوشتههایش رخنه کرده است. او معتقد است از طریق نوشتههایش به افراد بسیاری سود میرساند. سنگا بیش از همه چیز دغدغه داشت که اصول اخلاقی رواقی را در زندگی خود و زندگی کسانی همچون خود پیاده کند. این پرسش بر نوشتههای فلسفی او سایه افکنده که یک فرد چگونه میتواند به زندگی خوب دست یابد. از نگاه او، طلب فضیلت و سعادت کوششی قهرمانانه است که فرد موفق را بالاتر از دهنکجیهای روزگار و در ترازی الهی قرار میدهد.
برای دستیابی به چنین غایتی، سنکا حکیمان را به شخصیتهایی الهامبخش تبدیل میکند که میتوانند با نرم خویی انسانی و آرامش شادی بخش خود به دیگران انگیزه دهند تا شبیه آنها شوند. موضوعات کلیدی عبارتاند از:
چگونه مصائب را با مشیت الهی تطبیق دهیم؟
چگونه فرد را از هیجانات رها کنیم؟
چگونه با مرگ مواجه شویم؟
چگونه خود را از مشغلهی سیاسی خلاص کنیم؟
چگونه تهیدستی را تمرین کنیم و از ثروت بهره ببریم؟
چگونه به دیگران منفعت برسانیم؟