در همین آغاز کار لازم است دو نکته را خاطرنشان کنم. نخست آنکه علم شیوهی فوقالعاده موفقی برای شناخت جهان است، اما تنها روش نیست. معرفت از راههای دیگری نیز حاصل میآید، نظیر تجربهی عادی و روزمره، ادبیات خلاقانه، موسیقی و تجربهی هنری، تأمل فلسفی و برای افراد باایمان، دین و وحی. مطلب دوم که فقط فصل پایانی کتاب را به آن اختصاص میدهم، به موضوع نخست مربوط میشود. علم و دین ضرورتا با یکدیگر منافات ندارند. واقعیت آنکه حتی اگر بهدرستی فهمیده شوند، نمیتوانند که باهم در تضاد باشند، چراکه هریک به موضوع متفاوتی میپردازند. دیدگاه علمی به جهان، هراندازه هم که موفق باشد، و هراندازه هم که موضوعش جامع و فراگیر باشد، بااینهمه هنوز ناکامل است.