دوستی نداشتم .«آدم هایی بودند که از یکدیگر پیشی بگیرند تا به تو نزدیک شوند.» از زندگی و همه بریده ، گریزان از آدم ها ، با دنیا قهر بودم ،با عالم و آدم سرجنگ داشتم . از شادی های کوچکم، پنهانی لذت می بردم .یک زندگی رها شده و بلاتکلیف میان جماعت ناامید و خسته، نسل ملخ خوار جامانده از تراخم و سل داشتم.