درک ما از خویشتن از زمانی که دکارت گفته بود: «من میاندیشم، پس هستم.» در سایه دانستههای ما از جهان شگفتانگیز مغز، بهکلی دگرگون شده است. مبتلایان به سندروم کوتارد را در نظر بگیرید که فکر میکنند مردهاند. آنها برخلاف دکارت با خود میگویند « من فکر میکنم پس نیستم.» چه کسی یا چه چیزی این جمله را بر زبان میآورد؟ علوم اعصاب به ما نشان داده است که اگر نواحی مشخصی از مغز دچار اختلال در عملکرد شوند، خویشتن فرد بین قالبهای جسم و همزاد او در رفتوبرگشت به سر میبرد و یا حتی کاملاً جسم را ترک میکند. پس بیایید دوباره به این پرسش بپردازیم: خویشتن و یا من، در کجای مغز، ذهن و یا جسم قرار دارد؟ همانطور که آنانتاسوامی در اثر برجسته خود نشان میدهد، دانشمندان علوم اعصاب اکنون به این اتفاقنظر رسیدهاند که خویشتن در همهجا و هیچ کجای مغز قرار دارد.
مردی که آنجا نبود، بلافاصله پس از انتشار برنده جوایز علمی متعددی شد. آنیل آنانتاسوامی در این کتاب با پرداخت به خویشتن ازدسترفته و تلفیق حوزههای ادبیات، فلسفه و دانش مغز، درک شما از کیستیتان و نگرش شما به خویشتنتان را برای همیشه تغییر خواهد داد. از مردی که با اطمینان کامل معتقد است مغزش مرده است تا مردی که پای خود را بریده و مردی که حتی نمی داند حضور دارد و مردی که با جهان یکپارچه شده است، همه شخصیت های واقعی حاضر در این کتاب، همه یا بخشی از آنچه ما به عنوان خویشتن خود می شناسیم را از دست داده اند اما با آنچه باقی مانده است به زندگی خود ادامه داده اند و…