چشم که می بندم/از انکار اولین کلمات می آیی/از انکار آب و آتش و درختان بلوط/و میوه های سوخته در پیراهنم/تمام راه ها به رویم بسته اند/از مژه هایت بالا آمده ام/چشم هایت را نبند/جلبلک ها را پرورش داده اند/برای قطعه کوچکی از زندگی/برای شکل تازه ای از جنگیدن جنگیدن جنگیدن/تا کدام پیروزی/اتاق را تاریک کن/چشمانت را ببند/و صدایم را از پشت جهان بشنو/که مار دوش هایش بر دریا چنبره زده اند.