جنهایی که سونای بخار میگیرن، پسرِ هیولا، ایسچی، گرگینه، دراکولا، مرگ با داس بلندش توی اتوبوس، دوربینی که از هرکسی عکس بگیره اون ناپدید میشه، شبحهای بیخانمان... از این چیزها میترسی؟...
فکر کن یک عمه داری، آن هم نه یک عمهی معمولی، یک عمه ی جادوگر هزارساله. حالا باید او را توی باغچهی خانهاش بکاری. دخترعمهات که از قضا عاشقش هم هستی کنار باغچه ایستاده و اشک می ریزد...