مارپیچ خون فقط یک داستان نیست یک تله است. هر صفحه دروازه ای به دنیایی ست که بازگشتی ندارد.
هر سطر دروغی است که همچون خنجری از پشت فرو می رود.
و هر چرخش داستان زمین را از زیر پاهایتان میکشد و شما را در میان خیانت توطئه و جنون رها میکند.
هر بار که چشمتان را از متن بردارید چیزی در اعماق ذهنتان زمزمه خواهد کرد واقعا چه چیزی حقیقت دارد، چه چیزی دروغ است؟!
فرهاد و عباس دو مأمور اطلاعاتی برای یک مأموریت مخفیانه به قلب تاریک ترین پایگاه دشمن نفوذ میکنند، پادگان اشرف اما این فقط یک عملیات نجات نیست در میان بازجوهای بی رحم ذهن های شست و شو شده و سایه هایی که در تاریکی کمین کرده اند آنها درگیر کابوسی میشوند که راه فراری از آن وجود ندارد و در این میان یک عشق مهار نشدنی مسیر این بازی مرگبار را پیچیده تر می کند. ار را پیچیده تر می کند.
این کتاب را باز کنید اما بدانید دیگر راهی برای بستن آن نخواهید داشت آیا واقعا آماده اید وارد مارپیچ خون شوید؟