الکس فکر میکرد کارش با جادوگران تمام شده است. اما وقتی ناتاشا، جادوگری که او را برای داستانهای ترسناک اسیر کرده بود، یک شب دوباره ظاهر میشود، به معنای واقعی کلمه الکس متوجه میشود که در یک کابوس به دام افتاده است. الکس که با دوست صمیمی یاسمین به قبرستون داستانی منتقل میشود، باید هر شب یک داستان ترسناک را تکمیل کند. اما ناتاشا قصد دارد با داستانهای تمام شدهاش چه کند؟