ساعت، چهار بامداد و هوا هنوز تاریک بود. جایی نزدیک انبارها و ردیف خانه های محله ایست اند لندن، دو مرد در راه بازار روز، زنی را دیدند که بی هوش و بی حال توی خیابان افتاده.
سفر قهرمان واقعی داستان در این مسافرت پنج هزار کیلومتری از دهکده کوچکی در السالوادور آغاز میشود و از کشورهای گواتمالا و مکزیک میگذرد و به مرزهای آمریکا میرسد.
داستان زنان تنهایی که برای بیاعتمادی به همه دنیا دلیل دارند؛ ..... حالا به روال معمول داستانهای جنایی، با معمایی روبه رو هستیم که کارآگاه تیزهوش قصه از همان آغاز آن را چنین توصیف میکند: سه مضنون، دو قتل و یک قربانی.