«دیگر آن زندگی و آن شخصیت را نمیخواستم. دوست داشتم هنگام انجام هرکاری در لحظه حضور داشته باشم نه اینکه در خودم گم شوم. میخواستم به خودم در آینه نگاه کنم و لبخند بزننم.»
این کتاب، داستان بچۀ فراری و پسری گمشده از دست سرنوشت است.
و اینکه چگونه یک مرد رشد کرد و بهترین راه برای پیشرفت را پیدا کرد، تا شکستناپذیر باشد.