شورابیلیها داستان شهری است که در آن مرز میان زندگی و مرگ، سوگواری و شادی، در هم ذوب شده است. یعسوب محسنی در این رمان با نگاهی تیزبین و شاعرانه، مردمانی را به تصویر میکشد که قرنهاست در سایهی آیینها و مراسم عزاداری زندگی میکنند؛ گویی تقدیرشان در غبار طبل و زنجیر و زمزمهی نذریها نوشته شده. در شهر شورابیلی، هرکس سهمی از داغ دارد. گذشته، همچون زخم کهنهای در جان ساکنان ریشه دوانده و هیچکس را رها نمیکند. روایت از دل خاطرهها و گفتوگوها بیرون میآید، از میان مردانی که سنگینی تاریخ را بر دوش میکشند و زنانی که صدایشان در پسِ صبر و سکوت پنهان مانده است. محسنی در این اثر نهتنها قصهی مردمی را میگوید، بلکه روانِ جمعیشان را نیز میکاود؛ روانی که در تکرار آیینها آرام میگیرد و در هر عزاداری دوباره زنده میشود. زبان رمان، گاه ساده و محاورهای و گاه نمادین و شاعرانه است؛ ریتمی دارد که بین نثر و شعر حرکت میکند، میان واقعیت و رؤیا. شهر شورابیلی در دل خود استعارهایست از هر جامعهای که در چرخهی رنج و یاد، در جستوجوی معناست. در پس هر تصویر، پرسشی بزرگ نهفته: آیا انسان میتواند از زیر سایهی تاریخ بیرون بیاید، یا ناگزیر است هر سال همان داغ را دوباره به یاد آورد؟ «شورابیلیها» رمانی است دربارهی حافظه، آیین، و تسلیم؛ دربارهی انسانهایی که در غبار زمان، هنوز به دنبال روزی روشنترند، هرچند که در هوای غلیظ اندوه نفس میکشند.
یعسوب محسنی نویسنده ی معاصر ایرانی متولد سال 1353 می باشد.