رمان شهروند درجه دو نوشته بوچی امهچتا داستان زندگی آداه، زنی نیجریهای را دنبال میکند که از همان کودکی در محیطی سنتی بزرگ میشود که تحصیل و پیشرفت دختران را کماهمیت میداند. با وجود مخالفتها آداه موفق میشود مسیر آموزش را ادامه دهد و آیندهای متفاوت برای خود تصور کند. این بخش از داستان تصویری از محدودیتهای فرهنگی و فشارهای اجتماعی در نیجریه دهههای میانی قرن بیستم ارائه میدهد.
با ورود به زندگی بزرگسالی آداه با فرانسیس ازدواج میکند و همراه او به لندن مهاجرت میکند. تصور اولیهاش از زندگی در بریتانیا، فرصتی برای رشد و آزادی است، اما واقعیت متفاوت از رویاهایش شکل میگیرد. او نهتنها با تبعیض نژادی و نگاه تحقیرآمیز جامعه میزبان مواجه میشود، بلکه رفتار کنترلگر و خشونتآمیز همسرش هم به مشکلاتش اضافه میکند. این بخش نشان میدهد که چگونه ساختارهای اجتماعی و خانوادگی، آزادی او را محدود میکنند.
در ادامه آداه تلاش میکند از این چرخه رهایی پیدا کند. او با داشتن پنج فرزند و مسئولیتهای سنگین خانه، بهسختی شغلی در کتابخانه پیدا میکند و آرامآرام استقلال مالی و فکری به دست میآورد. یکی از نقاط مهم روایت، سوزاندن دستنوشتههای آداه توسط همسرش است؛ رویدادی که نمادی از تلاش برای خاموش کردن صدای او بهعنوان نویسنده و زنی مستقل است. با وجود این، آداه به مسیر خود ادامه میدهد و جدا از همسرش، زندگی تازهای را آغاز میکند.
کتاب مضامینی مانند تبعیض نژادی، نابرابری جنسیتی، فقر مهاجران، و مبارزه برای هویت شخصی را دنبال میکند.