درحالیکه سه پادشاهی در آتش جنگ میسوزند، پدر مِیلین از فرمان امپراتوری برای پیوستن به جنگ سر باز میزند. او که در بند اعتیاد به افیون گرفتار است تصمیم دارد مِیلین را در ازای شیربهایش بفروشد؛ اما وقتی مِیلین میفهمد مردی که قرار است همسرش شود نیز فردی خشن و بدخوست، درمییابد که اگر خودش قدمی برندارد، شرایط زندگی برایش تغییر نخواهد کرد.
روز بعد، مِیلین خود را به هیبت پسری درمیآورد و بهجای پدرش به جنگ میپیوندد.
در ارتش، تلاش بیوقفه و سختکوشی مِیلین نهتنها باعث میشود توجه دیگران را به خود جلب کند و دوستانی بیابد، بلکه موجب صمیمیت روزبهروز عمیقترش با اسکای میشود، شاهزادهای که حالا به یار تمرینش تبدیل شده؛ اما آیا او تنها زندانی را با زندانی دیگر عوض کرده است؟ درحالیکه سرزمین مِیلین با شتاب بهسوی نابودی پیش میرود، او رؤیاهایی از روح اژدهای دریا را میبیند که به او قدرت حقیقی و آزادی پیشنهاد میدهد، اما به بهایی مرگبار.
حال که سرنوشت سه پادشاهی بر لبۀ تیغ قرار گرفته است، مِیلین باید تصمیم بگیرد به چه کسی اعتماد کند. به اسکای که وفاداری و عشقش را برمیانگیزد، به روح اژدهای دریا که اهدافی مبهم در سر دارد یا به شاهزادهای از سرزمین دشمن که با حضور آزاردهندهاش همۀ باورهای مِیلین را دربارۀ سرزمین و دل خودش به چالش میکشد.