نگاه حسرت زدهاش به تابلوی روی دیوار کشیده شد.
یه روزی با غرور بهش گفتم "سایه وجودش رو از خورشید داره" اما حالا میبینم که نفس من به نفسهای سایه بنده.نباشه منم نیستم. همیشه و همه جا سایه به سایه دنبالشم هر لحظه کنارشم ... اما همیشه توی سایه بودم.خورشیدی که همیشه توی سایه باشه فایدهای نداره من فقط از دور مراقبشم.