رفتم سراغ آلبوم. همان آلبوم قهوهای رنگ کهنه. جلدش ترک خورده، صفحاتش بو گرفته از خاطره. عکسها یکی یکی ورق خورند. من، پریدخت، سیمین، نادر و بعد، عکس نیم تاج، با آن نگاه عمیق، لبخند نیمه، ایستاده کنار حوض کاشیکاری شدهی حیاط کاشان. چقدر تصویرها دروغگو بودند. هیچ کدام فریاد نمیزدند. هیچ کدام درد نمیکشیدند. همهشان ساکت بودند.
مثل زنانی که یک عمر بهشان گفتهاند" «زیبا باش، اما زیاد حرف نزن.»