بعد از رنج های تحمیلی این هشت سال ستاره لیلا ،ستاره قطبی آسمان زندگی عقیق میشود. عقیق در این هشت سال تنها زنده بود اما زندگی نمی کرد. خانم دکتر غمزده و مسخ شده ای که زندگی اش محدود بود به کار و کار و روزمرگی او دردهایش را حمل میکرد زیر نقاب زنی تنها زنی به جای مانده از یک زندگی خانوادگی و کاری شلوغ . عقیق در سکون و خلوت این سالها دنبال پاسخ چراهای بسیاری است چرا از دست داد؟ چرا ترک شد؟ چرا محروم شد؟ چرا پس زده می شود؟ چرا همه این ها از عزیزان از نزدیکترین ها و در حساس ترین زمان ها دیگران پرسشها را به زندگی عقیق می آورند و او را برای یافتن پاسخ ها تنها می گذارد. روزگار اما به مدد خانم دکتر می آید. همه نیتهای پنهان یک به یک آشکار می شوند.
هم زنده ها و هم مرده ها چراغ هایشان را در مسیر تاریک عقیق روشن می کنند. اما ستاره لیلا، ستاره ی دیگری است. عقیق رازهای کوچک مادرش، همسرش فرزندانش و دوست و همکارش را در طلوع این ستاره رمزگشایی خواهد کرد. از خلال روایتی پرتنش و پرکشش همراه عقیق به سراغ پاسخ ها گشودن رمزها و درک روان شناختی خودش و شخصیت ها می رویم.