«زمان» کل هستی ما را فراگرفته است و تجربهی ما از آن کیفیتی ویژه دارد. تمام تجربیات، افکار و فعالیتهای معمول ما در زمان جای دارند و با یکدیگر روابط زمانی میسازند. زمان در عین اینکه آشنا و پیشپاافتاده است، اسرارآمیز و دستنیافتنی نیز هست. چه چیزی در سرشت زمان مایهی این سرگشتگی است؟نظرورزیهای فلسفی دربارهی مفهوم زمان گوناگون بوده است. برخی انگارهی زمان را در بن خود متناقض و در نتیجه آن را غیرواقعی دانستهاند. برخی دیگر تناقض را امری ظاهری دانستهاند و زمان را واقعی محسوب کردهاند. پیشنهاد نویسنده در این کتاب آن است که سرگشتگی ما در مواجهه با زمان ریشه در تنشی عمیقتر دارد: تنشی میان دو گرایش فلسفی که ما را، در تلاش برای فهم جهان، به دو سمت مختلف سوق میدهد؛ یکی فهم جهان چنانکه فینفسه و مستقل از ما وجود دارد، و دیگری این گرایش که جهان را چنانکه بر ما نمودار میشود، از چشمانداز انسانی ویژهی خود، فهم کنیم. هدف نویسنده حل این تنش از طریق دستیافتن به فهمی از زمان است که مستقل از ما وجود دارد، اما میتواند چشمانداز پدیدارشناختی ما را نیز به آن تبیین کند.