Close
(0) سبد خرید شما
شما هیچ موردی در سبد خرید خود ندارید
دسته بندی ها
    Filters
    امکانات
    جستجو

    کتاب روی ماه دی (داستانی مستند از زندگی مرضیه خلیفه مادر شهیدان گنجی)

    4٬750٬000 ریال
    وقتی خبر شهادت صادق را شنیدم، با خود گفتم الهی شکر، خدایا خودت دادی خودت هم از من گرفتی. بارها این را گفته‌ام و تکراری شده، ولی خدایا خودت می‌دانی که وقتی هر دوتا پسرم شهید شدند و خبرش را به من دادند، من آه نکشیدم، حتی نگفت «آخِی»، این یکی هم شهید شد. فقط گفتم خدایا شکرت...
    شابک: 9786000355838
    ناشر: سوره مهر
    وضعیت موجودی: موجود
    تاریخ تحویل: 3 تا 5 روز

    گفته‌هایی از خانم مرضیه خلیفه عنوان می‌شود:
    صادق یک تکیه‌گاه برایم بود، هر چند (هنگام فوت پدرش) نه سال داشت و هنوز بچه بود، اما خیلی مرا راهنمایی می‌کرد و دلداری می‌داد. من خیلی ناراحت بودم و او می‌گفت: بزرگ می‌شوم، یک روز زندگی به ما برمی‌گردد و جبران کارهایت را می‌کنم.
    بچه‌هایم همه‌گونه مرا برای شهادتشان آماده کرده بودند. همیشه به من می‌گفتند:باید آماده باشی که اگر ما شهید شدیم، ناراحتی نکنی. زمان انقلاب که بیرون می‌رفتند، می‌گفتند اگر منافقین ما را شهید کردند، بگو چیزی را که در راه خداداده‌ام دنبالش نمی‌روم، اگر بچه‌هایم را کشتند اشکالی ندارد. از خانه هم بیرون نمی‌آیی.

    وقتی خبر شهادت صادق را شنیدم، با خود گفتم الهی شکر، خدایا خودت دادی خودت هم از من گرفتی. بارها این را گفته‌ام و تکراری شده، ولی خدایا خودت می‌دانی که وقتی هر دوتا پسرم شهید شدند و خبرش را به من دادند، من آه نکشیدم، حتی نگفت «آخِی»، این یکی هم شهید شد. فقط گفتم خدایا شکرت. چون راهی بود که خودشان انتخاب کرده بودند و دوست داشتند شهید شوند. خودم هر وقت سر مزار شهدا می‌رفتم شرمنده می‌شدم، به‌خاطر اینکه صادق قبل از همه آنها فعالیت‌هایش را شروع کرده بود. از کلاس پنجم یا اول راهنمایی مخفیانه مبارزه می‌کرد. از بچگی این‌طور بود. ولی وقتی می‌گفتند بچه‌های دیگر شهید شده‌اند، من شرمنده می‌شدم که چگونه است که خداوند آنها را انتخاب کرده و بچه‌های مرا انتخاب نکرده.
    صادق جای برادر، پدر و همه‌کس را برای من پر می‌کرد. زمانی که به خانه می‌آمد، تمام غم‌هایم را فراموش می‌کردم. زمانی که ازدواج کرد، نامه می‌نوشت و می‌گفت:مادر جان فکر نکنید من زن گرفته‌ام و شما را فراموش کرده‌ام. مِهر شما بر من دوبرابر و بیشتر شده است. سبحان را که خدا به او داد، نامه نوشت که فکر نکنید من بچه‌دار شده‌ام و شما را فراموش کرده‌ام، حالا بیشتر از قبل شما را دوست دارم. دست و صورت مرا می‌بوسید و می‌گفت:مامان هر کاری بکنم، بازهم نمی‌توانم محبت‌هایت را جبران کنم.

    مشخصات محصول
    تعداد صفحه372
    نوبت چاپ1
    قطعرقعی
    نوع جلدشومیز
    سال انتشار1404
    مشخصات محصول
    تعداد صفحه372
    نوبت چاپ1
    قطعرقعی
    نوع جلدشومیز
    سال انتشار1404