چراغی در اتاق ساکت سوسو میزند. دخترها میتوانستند روی تخت خوابیده باشند، ولی پوست رنگ پریدهشان مثل یخ سرد است و چشمان بستهشان هرگز دوباره باز نخواهد شد... وقتی جسد دو دختر نوجوان در اتاق هتل قدیمیای در شهر نیویورک پیدا میشود...
داستان کتاب "هیچ کس اینجا گم نمی شود"، در مورد پسری است به نام افراسیاب که سالها پیش از عشق دوران جوانیاش جدا شده و با مهاجرت خط بطلانی بر تمام روابط عاطفی و خانوداگیاش کشیده است.