روزگاری پورتوريکو کتاب جالبی است. يک روزنامه نگار که زمانی زندگی پر افت و خيزی داشته است حالا در مورد يک کشور عجيب نوشته است. پورتوريکو. در اين کتاب او از زبان قهرمان کتابش که او هم يک روزنامه نگار است به توصيف اين کشور پرداخته است
آنان متوجه میشوند مسئولین سیرک بزرگ شهر با حیوانات بدرفتاری می کنند؛ از جمله با بچه خرسی که مادرش را تازه از دست داده است. آنان نقشه ای میکشند تا بچه خرس را نجات بدهند؛ اما تربیت بچه خرس کار چندان ساده ای نیست...
دلدار گفته بود: من از خداحافظی طولانی بیزارم. یه خداحافظی طولانی، مثل پریدن از یک ارتفاع بلنده. هرچهقدر دل دل کنی. هرچهقدر این پا اون پا کنی فقط سختترش میکنی. باید چشماتو ببندی و یکدفعه بپری.