رمانی گرم و تأثیرگذار از زندگی پسری که در زندان به دنیا آمده، اما ماجراهای کلیشهای که در آثار مشابه معمولاً اتفاق میافتند، مثل خشونت، در آن دیده نمیشود. معنای واقعی صداقت، عدالت، قضاوت درست و حس مسئولیتپذیری از مفاهیم اصلی این رمان است؛ و اینکه «خانواده» میتواند به هر شکل و اندازهای باشد.
سایمون سانتیاگو از وقتی یادش میآید میتواند با مردهها حرف بزند. او پدر و مادرش را در یک تصادف از دست میدهد و بعد از آن با عمویش زندگی میکند. چیزی نمیگذرد که سایمون در «آژانس روحگیری» مشغول به کار میشود و بار سنگینی روی دوشش قرار میگیرد: خلاص شدن از شرّ ارواح...