کریستوفر بولاس در کتاب ذهن چینی میکوشد به یاری روانکاوی فروید، وینیکات، خان، یونگ و روزنفلد دو تفکر شرقی و غربی را که چند هزار سال پیش از هم منشعب شدهاند دوباره با یکدیگر آشتی دهد. بولاس بر این تصور است که هرچند تقسیمهای سادهانگارانۀ جهان به شیوههای مختلف تفکر دقیق نیستند و حتی ممکن است رهزن باشند، شیوههای تفکر در شرق آسیا و غرب تفاوتهایی با یکدیگر دارند و بر بخشهای متفاوت ذهن تأکید میکنند. این دو بخش ذهن زمانی با یکدیگر وحدت داشتند اما طی چند هزار سال گذشته از هم فاصله گرفتهاند. با این همه، این دو شیوۀ تفکر به یمن ظهور روانکاوی در اواخر قرن نوزدهم و تحولات بعدی آن به یکدیگر نزدیک میشوند.