این اثر داستان دو بیمار جوان مبتلا به فیبروز کیستیک است که در جریان معالجه، عاشق هم میشوند، اما مشکلی وجود دارد. آنها نباید یکدیگر را لمس کنند چون یکی از آنها بیماری دیگری دارد که منتقل میشود. بیماری فیبروز کیستیک یک بیماری دستگاه تنفسی است که زمینهساز عفونتهای مختلف باکتریایی میشود.
روان درمانگری برجسته به نام ژولیوس هرتزفلد پس از مواجهه با مرگ خود در خلال یکی از معاینات عمومی، مجبور میشود تا نگاهی دوباره به زندگی و کار خود بیاندازد...