حرف، حرف رجزخوانی منصور حلاج است بر سر دار! رقص خون سیاوش است در میانۀ میدان مکر سودابهها! اگر دشنۀ خیانت شغادها کم نخوردهایم؛ ولی برق غیرت آرشها را هم کم ندیدهایم!
آرام در هجده سالگی احساس کرد که باید تصمیم خود را در انتخاب یکی از دو راه بگیرد. یعنی یا کشیش بشود و یا از آراکسی که از دل و جان به او عشق میورزید، خواستگاری کند.