رمان کوتاه «خوراک صدف» نوشتهی بیرگیت فاندربکه، از زبان دختری نوجوان روایت میشود که همراه مادر و برادرش منتظر پدر خانواده است تا شام را شروع کنند. غذایی که آماده شده صدف است، غذای مورد علاقهی پدر، که به مناسبت ارتقای شغلی احتمالی او پخته شده. اما پدر به خانه نمیآید و همین تأخیر بهانهای میشود تا گفتوگویی غیررسمی و آزادانه میان اعضای خانواده شکل بگیرد. روایت از ابتدا تا انتها به شکل یک مونولوگ پیوسته ادامه دارد.
راوی در طول داستان خاطرات و تجربههای زندگی خانوادگیاش را بازگو میکند. آنچه مشخص میشود تصویری است از پدری سختگیر، خشک و کنترلگر که زندگی را برای بقیه اعضای خانواده محدود و پرتنش کرده است. پدر شخصیتی دارد که قواعد خاصی را بر خانواده تحمیل میکند، مثل محدود کردن تمرین موسیقی یا سختگیری در رفتارهای روزمره. خاطراتی که روایت میشوند، عمدتا مربوط به سرکوب، ترس و سکوت در فضای خانه هستند...