اما ما همان مسیری را طی کرده ایم که انسان ها نسل ها است در آن مسیر قرار دارند

داستان مردی 51 ساله است که همراه سگ باوفایش هابز و کتاب‌‎های بی‌شماری که از پدر و پدربزرگش به او ارث رسیده‌‎ در کلبه‌‎ای، در جنگل مِین زندگی می‎کند

در این کتاب یک استاد فلسفه ، یک دانشجوی فلسفه و یک کشیش در باب آگاهی و ضمیر خودآگاه با یکدیگر به مباحثه می‌ پردازند

کامیون تکان های شدیدی می خورد، بالا و پایین می رفت و عضلات چهره ی «نه» از دردی که می کوشید آن را فرونشاند، در هم پیچیده بود

در آن روزگار، درینای سبزرنگ و باابهت، این رودخانهٔ کوهستانی «خروشان و خشمگین»، میان سواحل سنگی و ماسه ای در حرکت بود.

داستان زنی شصت ساله به نام «مونا» را روایت می‌کند

صبح یکی از روزهای آفتابی ماه نیسان، در یکی از خیابان های درجه یک نیویورک راه می روم و به این واقعیت فکر می کنم

اختلاف نظر داشتن ممکن است در ظاهر امری آزار‌دهنده و بی‌ نتیجه به نظر برسد، اما این گونه نیست.

کتاب با نوشته‌­ای درباره ماجرای هراکلیتوس آغاز می­شود