خشایارشا شاه بزرگ هخامنشی از ٤٨٦ تا ٤٦٥ بم همواره در طول تاریخ در کسوت جباری ستمگر با آرزوهای محال تصویر شده است. مقاومت لئونیداس و ۳۰۰ نفر همراهش در برابر سپاهیان خشایارشا در ترموپیل مظهر شجاعت شمرده شده در حالی که ناکامی لشکر کشی این شاه کلیه دستاوردهای دیگر حکومت بیست و دو ساله او را به محاق برده است.
ریچارد استونمن در این زندگی نامه جامع و شورانگیز نشان میدهد که چگونه نویسندگان متأخرتر یونانی و نیز اقدامات تبلیغاتی اسکندر مقدونی وجهه خشایارشا را خدشه دار کرده اند.
هر چند که مؤلفان یونانی معاصر خودش یعنی آیسخولوس و هرودوت نسبت به او برخوردی مشفقانه داشتند استونمن از جدیدترین پژوهشهای حوزه مطالعات هخامنشی و همچنین باستان شناسی بهره برده تا این فرمانروا را از نقطه نظر ایرانی بشناساند. این اثر روشنگر در پی توجیه ناکامی های خشایارشا نیست بلکه کامیاییهایی نظیر شکوه معماری تخت جمشید و توجه به تعهدات مذهبی او را نیز در کنار آنها مطرح میکند نهایتا آنچه در پایان رخ می نماید تصویری نسبتاً متفاوت از مردی است که بر قلمروی وسیع و چند فرهنگی فرمان میراند و جوامع یونانی غرب امپراتوری او را مغایر ارزشهای خود میدیدند.
خَشایارشای یکم (پارسی باستان: 𐎧𐏁𐎹𐎠𐎼𐏁𐎠؛ تلفظ: خْشَیارشا) مشهور به خَشایارشای بزرگ پسر داریوش بزرگ و ملکه آتوسا، دختر کوروش بزرگ، پنجمین شاهنشاه هخامنشی در میانه سالهای ۴۸۵ تا ۴۶۵ پ.م. است.
داریوش بزرگ پسران بسیاری داشت و بزرگترین آنها اَرتهبَرزَن بود، با این وجود داریوش بزرگ، بزرگترین فرزندش از آتوسا، یعنی خشایارشا را به جانشینی برگزید. خشایارشا در سال ۴۸۶ پ. م در سن ۳۴ سالگی و پس از مرگ پدرش به پادشاهی رسید. او بر کشوری فرمان میراند که پرجمعیتترین شاهنشاهی تاریخ جهان را دارا بوده و ۴۲ درصد از جمعیت کل جهان در این محدوده زندگی میکردند.
نام خشایارشا از دو بخش خشای به معنای «فرمانروا» و آرشا بهمعنای «قهرمان، مرد» پدید آمده است. معنای این نام میتواند «کسی که در میان شاهان پهلوان است» یا فرمانروای قهرمانان باشد. خشایار (اگزرسس) یعنی آنکه در راستی فرمانروایی میکند و هنگامی که خشایارشا به سمت ولایتعهدی گمارده شد، این لقب را بر او نهادند.
ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه نام خشایارشای بزرگ را نیز به صورت «اخشورش» و «خسرو الأول» (با توجه به اینکه بخش نخست نام «خشایارشا» یعنی «خشای» معنای «فرمانروا» را میدهد و به عربی «خسرو» میشود) ضبط کرده است.
نوشتههای هرودوت از بنمایههای زندگانی خشایارشا است. نوشتههای هرودوت ۹ پوشینه (جلد) است و هر پوشینه را ویژهٔ یکی از خدایان تاریخ، (خنیاگری، کمدی (طنز)، سوگ، پایکوبی، چکامه، ستارگان و گفتار) ساخته است. بنمایههای هرودت برای نگارش کتابهایش نوشتههای گاهنگاران و گزارشهای گفتاری و رویدادهایی را که خود به چشم دیده هستند. از گاهنگارانی که از نوشتههایشان وام گرفته میتوان هکاته را نام برد؛ ولی مهمترین بنمایههایش، خودش و بازگفتهایی هستند که راسته یا ناراسته از دیگران شنیده است. بهراستی هر جا که هرودوت بازگوی گزارشهای آگاهانه و درست بوده، نوشتههایش نیز با یافتههای تازه و دپههای (سندهای) باستانشناسی هماهنگ است. با این همه، گرچه هرودوت امانت داشته و دادمند بوده، دادههایش از غرضورزی تاریخگزارانی که او بازگوکنندهشان است تهی نیست. همچنین گرچه هرودوت به بنمایههای پرشماری دسترسی داشته، تنها بنمایههایی را که از نگر او راستتر مینموده یاد کرده است؛ بنابراین باور کورکورانه به برداشتهای تاریخی هرودت شایسته نیست.
گاهنگاران امروزی بر این باورند که هرودوت همواره پرسمانهای برجسته تاریخی را با افسانهپردازی آمیخته است. هرودوت زمان کودکی و بالندگی کوروش بزرگ را بر پایهٔ افسانههای (عامیانه) و ناراستینه بازمیگوید. دربارهٔ زندگی کوروش او سه بازگفت دارد: از آگاهان پارسی، ژوستین و نیکلای دمشقی برگرفته از کتزیاس. ولی همهٔ این بازگفتها بیگمان زاییده خواستههای سیاسی و تبلیغی است. در جای دیگر، هرودوت به نخستین آشنایی پارسیان با یونان، از راه پزشک دربار داریوش، دموکدس، میپردازد؛ ولی این بازگفت نیز با افسانههایی ناهمساز با نگاه تاریخنگاران امروزین درآمیخته است. افزون بر این هرودوت بارها گاهدادها (تاریخ رویدادها) و زمانبندیها را درست یاد نکرده است.
وقایعنگاران تاریخ هخامنشیان نیز گاه چنین غرضورزیهایی را برای هرودت برشمردهاند. برای نمونه، برداشتها و اندریافتهای هرودوت از سرآغاز هخامنشیان درست نیست. او بر پایهٔ رویدادها و شنیدههایش، کشورگشاییهای کوروش بزرگ را شبیخونهای چادرنشینانی برای چپاول و دستبرد به سرزمینهای دیگر یاد میکند. همچنین پیروزی بر مادها را از سر بختیاری و برآمده از دشمنیاریهای (خیانت) پیرامونیان آستیاگ دانسته است. گواههای تاریخی بسیاری نشان از نادرستی برخی از گزارشهای هرودت دارد. برای نمونه، دپههای بابلی و گزارشهای گزنفون. گزنفون بهسازیهای جنگی و لشکری گستردهای را برای پارسها برمیشمرد: ساماندهی فرماندهی سپاه بر پایه سازمان دههزار تنی، سازوبرگ دادن به نیروی سواره و ارابهسواران. با چنین سازماندهی جنگی نمیتوان دیدگاه هرودوت را در زمینهٔ پیروزی کوروش بر مادها و چادرنشین بودن پارسها پذیرفت. با این همه شگفتا که بسیاری بر هرودوت به انگ هوادارای از خاوریان و از آسیاییها (بربرها) بر وی تاختهاند، چه در روزگار باستان و چه در روزگار نوین. گروهی وی را افسانهپرداز و داستانساز خواندهاند، از این میان پلوتارک، گاهنگار سدهٔ نخست میلادی، کتابی با نام غرضورزی هرودوت نوشته است.
عهد عتیق از کتابهای مقدس یهودیان است. کتاب استر پنجمین بخش از تنخ یا همان عهد عتیق است. کتاب استر به ملکه شدن دختری یهودی به نام استر میپردازد. همانا استر همسر یهودی اخشورش، پادشاه پارس است و بسیاری اخشورش را همان خشایارشا میدانند. استر جایگزین ملکه وَشتی شده است تا یهودیان در ایران را از برنامههای هامان برهاند. هامان وزیر اخشورش فرمان کشتار یهودیان را داده است و استر میکوشد تا از کشتار یهودیان پیشگیری کند. تلاش او با شکستن فرمان کشتار یهودیان به بار مینشیند. همچنینهامان به دار آویخته میشود (هر ساله جشن پوریم به یادآوری این رهایی برگزار میشود).