کتاب حکایت دولت و فرزانگی حاوی یک رمان معاصر و کانادایی است که ۱۵ فصل دارد. این رمان دربارهٔ جوان باهوشی است که در یک شرکت تبلیغاتی، حسابدار است. او از شغل و موقعیت خود راضی نیست. وضعیت و ناامیدی جوان بهحدی است که هر روز بدون انگیزه و کششی کارهایش را انجام میدهد و از اینکه به وضعیت بیرؤیا و بیهدف سایر همکارانش دچار شود، در هراس است. یک روز که این جوان احساس ناکافیبودن شدیدی بهسراغش میآید، ناگهان به یاد یکی از عموهایش میافتد که بهتازگی بسیار ثروتمند شده است. با خود فکر میکند که خوب است نزد عمویش برود و از او درخواست کمک و یا حتی پول کند...