رن افسانه هیزم شکن و دوشیزگان آسمانی را بارها برای اهالی روستاها تعریف کرده بود هیزم شکن شیفته یکی از دوشیزگان آسمانی میشود. بال هایش را می دزدد تا او را پیش خودش ماندگار کند. دوشیزه نمی تواند به خانه اش به جهان شناور برگردد. به ناچار با هیزم شکن ازدواج می کند و صاحب دو فرزند میشود. با گذشت سالها دوشيزه اسمانی یاد سرزمینش می افتد و آزادی اش را به خاطر می آورد. هیزم شکن میخواست باور کند که او با گرفتن بالهایش همچنان کنارش خواهد ماند بنابراین بالهایی را که سالها پنهان کرده بود، به او پس میدهد. در همان لحظه الهه فرزندانش را بر می دارد و به سرزمینش جهان شناور بر می گردد.
جهان شناور. این نام مجموعه ای از تصاویر را به ذهن بن تداعی کرد چمنزارانی پر از گلهای وحشی دریاچه هایی زلال که آسمان را در خود منعکس میکردند و کاخی به رنگ ماه جایی با زیبایی باورنکردنی و ناامیدی استخوان سوز جایی که از آن آمده بوده.