اول تام و دوستانش خیلی خوشحالند و خواب تفریح و بازی می بینند، اما گویا با معلم کمکی قرار نیست آن قدرها هم خوش بگذرد، مخصوصا اینکه درست همان روز آمدنش تام حسابی دسته گل به آب داده.. همه ی تلاشم را می کنم قیافه ی »دارم تمرکز می کنم« به خودم بگیرم تا به نظر بیاید دارم مشق کلاس را مینویسم. اما واقعیت این است که دارم به همه ی اتفاقهای جورواجوری فکر میکنم که امروز صبح افتاد.