سیدشهاب، که بسیاری از رازهای زندگیاش را میداند، میگوید: «تابستان ۱۹۸۰ به دنیا آمده است.» تا ششسالگی هیچکس به او نگفت چگونه و چرا در زندان به دنیا آمده. او لحظهی اعدامِ مادرش هنگامی که جسدش بر چوبهی دار آویزان بوده و زیر پاهایش خالی، از زهدان رها شده و افتاده بود. میگویند روز بعد از تولدش، مردی به بند اعدامیها آمده، بچه را برداشته و از نزدیک به او نگاه کرده. بدن کوچکش را چندبار ورانداز کرده و آرام روی موهایش دست کشیده. چیزهایی گفته و بعد روی زمین گذاشته.