داستان «اطلس قارههای مهآلود» از یک سو سخت وامدار غرائب «هزار و یک شب» است و از سوی دیگر یادآور جهان پرراز و رمز بورخس.اجزای ناهمگون این داستان غریب، به لطف افسون قلم خالق آن، چنان درهم تنیدهاند که همچون دالانهای هزارتویی طلسمشده هریک به دیگری راه میبرد.قدرقدرتانی پردهنشین در جستوجوی کشف رازی هولانگیز، فرودستانی زخمخورده در تقلای انتقام، رازدانانی خاموش، کودکانی اعجوبه، گدایانی معجزهگر، مقنّیانی جانبرکف و دُژخیمانی پوشیدهروی.این کتاب، بهرغم شباهت به حکایات شیرین شهرزاد، از کابوسی پرده برمیدارد که هنوز هم خواب بشر را برمیآشوبد، نیز از کوشش کاشفانی که با شمعی برافراشته در دل ظلمت به دنبال حقیقت میگردند.