کتاب «پاستیل‌های بنفش» داستان زندگی جکسون و دوست خیالی‌اش است. وضعیت زندگی خانواده‌ی جکسون، چند وقتی است که تعریف چندانی ندارد. آن‌ها نه پولی برای اجاره‌ی خانه دارند و نه پولی برای غذا. وضعیت چنان بحرانی است که جکسون، پدر و مادر و خواهر کوچکترش شاید دوباره مجبور شوند در مینی‌ون‌شان زندگی کنند. و اما کرنشا...

Morning خریدم از یک مغازه یک قالب Cheese با نان تازه Cheese و Bread را دادم به مادر شد چای، حاضر روی سماور..

آلیس که تا به حال ندیده خرگوشی جلیقه بپوشد و ساعتی به همراه داشته باشد، خرگوش را دنبال می کند و

در مهمانخانه‌ای قدیمی و اسرارآمیز در جنگل‌های «ورمانت»، لوسترها بی‌دلیل به حرکت درمی‌آیند، چراغ‌ها روشن و خاموش می‌شوند و صدای رادیو تا بالاترین حد افزایش می‌یابد و سایه‌هایی روی دیوارها حرکت می‌کنند...

در دنیای دایناسورها گشت بزن، رنگ‌آمیزی کن و یاد بگیر.

در کتاب «افسانه‌ی بابایاگا» می‌خوانیم که مارینکا دلش یک زندگی عادی می‌خواهد؛ او دوست دارد خانه‌ای معمولی داشته باشد و سال‌ها یک‌جای ثابت زندگی کند تا بتواند برای خودش دوستانی دست‌و‌پا کند. اما خانه‌ی دخترک قصه‌ی ‌ما یک جفت پای مرغی دارد که دوسه‌باری در سال، بی‌آنکه از قبل بگوید، نیمه‌های شب روی پاهایش بلند می‌شود، راهش را می‌گیرد و می‌رود!...