در جلد سوم از مجموعهی «کسیدی بلیک» میبینیم که خیال کَس راحت است که بهخوبی از پس شکار اشباح برمیآید. او و جیکوب، شبحی که بهترین دوستش است، برای برنامهی تلویزیونی پدر و مادر کسیدی به دو شهر تسخیرشده سفر کردهاند و از هردو جان سالم به در بردهاند. ولی هیچچیز نمیتواند کَس را برای نیواورلئان آماده کند؛ شهری که اشباح سرگردان در هر گوشه و کنارش کمین کردهاند. در شهری که سرگرمی مردم گردشهای شبحی، بازدید از مقبرهها، موسیقی پرآشوب و انواع و اقسام جادوست، ممکن است کَس در دریایی از افسانههای محلی مخوف و رنگارنگ غرق شود. اما نیواورلئان کَس را با دشمنی غافلگیر میکند که او هرگز انتظار رویاروییاش را نداشته: خدمتگزار مرگ. و خطرناکترین ماجراجویی کَس اینگونه آغاز میشود.