خدای من و خدای تو، آیا من یا تو می‌دانیم که کدام قوی‌تر است؟

سال 1943 است، تاریک‌ترین روزهای جنگ جهانی دوم. مَدی خلبان هواپیمای جاسوسی بریتانیایی است

مهرداد که برای گرفتن بلیت مسابقه ی بوکس خیابانی از دوستش کامی در حال دنبال کردن آدرسی است که او برایش فرستاده، در میانه های راه با رفتار عجیب و کشنده ی یک پژوی سیاه مواجه می شود...

مجموع ه‌ای که داستان‌ هایش با هم پیوستگی ظریفی دارند و به همین خاطر جهانی پردامنه را مقابلِ روی مخاطب خود قرار می‌دهند.

(اسطوره و افسانه)

وقتی آدم ها ترسیده اند، نمی توانم جلوی خودم را بگیرم. همیشه می خواهم آن ها را بیشتر بترسانم