اسمش «ماگدا» بود

(داستان‌های آمریکایی)

معلوم نبود دستگاه حرف ما را می فهمد یا نه. وقتی کلید را فشار می دادم، یک چراغ روشن می شد و روی نمایشگر نوشته می شد: پیام بفرستید

محصول ذرت کم شده،مادربزرگ و پدربزرگ خسته و بی حوصله اند.مترسک قبلی رفته و دوازده مترسک با صورت های زشت و شرور،جایش را گرفته اند.یک شب،جودی صحنه عجیبی میبیند،مترسک ها میجنبند و روی پایه هایشان پیچ و تاب میخورند. مترسک ها زنده میشوند...

(داستان‌های ژاپنی، قرن 20 م، جدیدترین کتاب نویسندۀ خدمتکار و پروفسور)