«مریم» و «یادگار» خواهر و برادری هستند که در یک خانواده سنتی زندگی میکنند. پدر این خانواده در داستان حضور ندارد و مریم و یادگار به شرح زندگی خود با مادر، دوستان و همسایههایشان طی دو فصل میپردازند.
جیمز مدتها بازیکن تیم یونایتد بوده. اما حالا به این نتیجه رسیده که نمیخواهد فوتبال را به طور حرفهای دنبال کند. مشکل اینجاست که همه توقع دارند که او هم مانند پدرش که یکی از ستارههای فوتبال انگلیس بوده، همیشه در همین رشته بماند. جیمز بر سر دوراهی سرنوشتسازی قرار گرفته. راه پدر را دنبال کند یا به دنبال رشتهی مورد علاقهی خودش برود؟
بن بازیکن برتر یونایتد است و بازی برای این تیم را خیلی دوست دارد. اما حضور در مدرسه برایش غیرقابل تحمل شده؛ چون مجبور است راز بزرگی را از معلم و همکلاسیهایش پنهان کند. این مشکل به بازی او هم ضربه زده. آیا او میتواند غرورش را زیر پا بگذارد و کمک بخواهد؟ یا باید برای همیشه قید فوتبال را بزند؟
تیم زیر دوازده سال یونایتد برای مسابقات قهرمانی وارد لهستان شده. توماس، دروازهبان لهستانی تیم، از طرفی خوشحال است که در سرزمین مادریاش بازی میکند و از طرف دیگر، با رایان، کاپیتان تیم، مشکل دارد. رایان از لهستان و لهستانیها بدش میآید و رفتارش باعث شده تا تیم یونایتد در زمین بازی و بیرون زمین دچار مشکل شود.
رمان «زیبا صدایم کن» قصهی دختر 15 سالهای به نام زیباست که در آسایشگاه کودکان بیسرپرست زندگی میکند و پدرش به خاطر اختلال روانی در تیمارستان است و مادرش از او جدا شده و با فرد دیگری ازدواج کرده است. در یک روز پاییزی پدرش زنگ میزد و از او میخواهد کمکش کند تا از تیمارستان فرار کند این اتفاق روی میدهد و پس از رسیدن به هم تصمیم میگیرند تا در خیابانهای تهران با هم جشن تولد دونفره بگیرند. شما هم به این جشن تولد دعوتید...