آن ها هر هفته در عمارت متروکه ای که نامش را قصر نیمه شب گذاشته اند، همدیگر را می بینند. ولی این بار در آخرین لحظه سر و کله ی پیرزنی پیدا می شود و بن را با شیر، خواهری که هنگام تولد او از هم جدایشان کرده بودند، آشنا می کند.
این کتاب روایت داستانی است که چگونه ما این پدیده را (از بین رفتن جهان طبیعت) به وجود آوردیم؛ سهمگینترین اشتباه ما، و اینکه چگونه اگر همین حالا اقدام کنیم، میتوانیم جلوی آن را بگیریم.