آن ها هر هفته در عمارت متروکه ای که نامش را قصر نیمه شب گذاشته اند، همدیگر را می بینند. ولی این بار در آخرین لحظه سر و کله ی پیرزنی پیدا می شود و بن را با شیر، خواهری که هنگام تولد او از هم جدایشان کرده بودند، آشنا می کند.
ادوارد مون که بهتازگی به اعدام محکوم شده است، خانواده نابسامان دارد. پدرش مرده و مادرش زنی الکلی است که بیشتر اوقاتش را بیرون از خانه و با غریبهها میگذراند. جو ده سال است برادرش اد را ندیده و حالا عازم سفری از نیویورک به تگزاس است تا برادر محکوم به مرگش را ملاقات کند.