هنری به تنهایی می‌تواند یک عروسی را نابود کند...

پدر گفت: هنری؟ امروز اولین روز مدرسه است. تو به شانس داری...»

هنری دست از کشیدن دم اسب‌های اسباب بازی پیتر برداشت و با تعجب پرسید: چی گفتی؟ مارگارت داره میاد اینجا؟!»

خاطره‌ها نمی‌میرند! خاصه خاطرات تلخ! خاص‌تر آنها که قاتل روحند و هر بار یادآوری‌شان مرگی تازه را به ذهنی جنون یافته و بیمار تلقین می‌کند...

تنها کسی ‌می‌تواند صلح را برقرار کند، راز بزرگ پریان دریایی گم‌شده را حل کند و نپتيــون، فرمانروای دریاها، را متقاعد کند نفرینش را بردارد، امیلی است، البته با کمی کمک از دوستش، آرون....

جزيره‌ای پوشيده از شن‌های سفيد! مكانی اسرارآميز كه آدميان و پريان دريايی كنار هم به سر می‌برند. اما... اميلی با بيداركردن كراكن، هيولای افسانه‌ای آب‌ها، از خواب صدساله‌اش همه‌چيز را خراب می‌کند. دخترک هیچ نمی‌داند که با چه دشمن ديرينه‌ای دست‌و‌پنجه نرم می‌كند...