لئوناردو از او خواهش کرد اجازه دهد مدت بیشتری بر روی آن کار کند، چون از لبخند تصویر راضی نبود. او به لیزا گفت: «اغلب مردم با لبهایشان می خندند، اما شما با چشمهایتان لبخند میزنید.»
مجموعهی مدرسهی جاسوسی یک مجموعهی متفاوت است که در آن همهچیز خیلی سری و محرمانه اتفاق میافتد. این مجموعه هم پر از ماجراجویی و اتفاقات عجیبوغریب و جالب است و هم پر از کارها و حوادث بامزه. خواندن مجموعهی مدرسهی جاسوسی به همهی آنهایی که عشق ماجراهای جنایی، رمزآلود و کشف مسائل سری و پیچیده را دارند، پیشنهاد میشود.
داستانهای آگاتا کریستی، بهخصوص آن دسته که دربارهی ماجراهای کاراگاه هرکول پوآرو یا خانم مارپل هستند،لقب «ملکهی جنایت» را برای او به ارمغان آوردند ،او همچنین در راه توسعه و تکامل داستانهای جنایی کوشیده است.
من هم تشنه بودم سرم را عقب دادم و خودم را رها کردم تا بیفتم وسط درختها. صورتم را فرو کردم توی گل سرد و دیگر تکان نخوردم من این طور مردم به زودی تنم با زمین یکی میشود.