نورا احساس میکند بیمصرف و بیفایده است.حالش اصلا خوب نیست ؛ اما خبر ندارد که میان مرگ و زندگی کتابخانهای است و در آن کتابخانه بینهایت کتاب هست و هر کتاب یک زندگی است.
جورج چاقالو به همراه همسر خستهکننده و دو فرزند عذابآورش در خانهای کسالتآور زندگی میکند. روزی جورج روی یک اسب شرطبندی میکند که امکان برندهشدنش بسیار اندک است، ولی اتفاقا پیروز میشود و پول اندکی به دستش میرسد...
اما کریگن، دختری ساده و خوشقلبی است که در زندگیاش رازهایی دارد. او در هواپیمایی که دچار نقص فنی شده است و خطر سقوط آن را تهدید میکند، ناخواسته از شدت ترس و وحشت همهی رازهایش را برای مرد غریبهای که کنارش نشسته بود فاش میکند...
در میان مرگ و زندگی کتابخانهای وجود دارد و در داخل آن کتابخانه قفسهها تا بیکران ادامه دارند. هر کتاب شانس امتحان زندگی دیگری را که میتوانستی داشته باشی به تو میدهد.