هر جنگ زبان خاص خود را دارد، با حرفها، هجاها، واژهها و جملههایش. هر جنگی با آن زبان آغاز میشود و پایان مییابد. در آن زبان دشمنان به هم میتازند و جان میبازند. در آن زبان زخمها سر میگشایند و چه بسا التیام مییابند. در آن زبان که کسی نمیداندش، عبادت میکنند و سپس آن را که پیروز شده از یاد میبرند. چنان که تنها آبزیان را توان فهمیدن زبان آب هست، در میدان جنگ هم تنها جنگجویان هستند که درمییابند آنجا بهراستی چه میگذرد. شمشیرها، خون، غلافها، اسبها، قاطرها، شاید سلاحها، توپها، تفنگها، پاها و ردپاها.
بدیعه جیلان گزلجه، در این رمان، با دستمایه قراردادن پارهای از وقایع جنگ تاریخی میان اوزون حسن و سلطان محمد فاتح، به سال 1473، در دشت اوتلوق بلی خواننده را وامیدارد تا طوری دیگر به رویدادها بنگرد. وی با بازگویی وقایع جنگ از زبان دو جوجهتیغی با مهارتی شاعرانه تأکید میکند که تاریخ فقط ردیف کردن ارقام نیست.
1473 رمان قهرمانان گمنام همۀ جنگهاست:
و سرور من، جوجهتیغیهایی که هنگام راه رفتن در اتلوق بلی گردوخاک بهپا میکردند، در جنگ چیزی دربارهی ما گفته نشد...