می خواهم بسوزم. می خواهم این آب داغ پوست تنم را هم ببرد. این کثافت ها هنوز مانده اند روی صورتم، هنوز لابه لای موهامند. صدای وزوزشان را می شنوم، یا جیرجیر؛ یک صدای کوفتی که تو گوشم پیچیده. چرا مثل بختک چسبیده اند بیخ گردنم؟ نکند می خواهند یک شیار درست کنند از پیشانی ام تا گردن و بروند تا نوک پیام و...