از زمانی که مالوری و بچههایش به سمت بالای رودخانه پارو زدند تا به محلی امن برسند، دوازده سال گذشته است. چشمبند هنوز هم تنها چیزی است که بین سلامت عقل و جنون قرار دارد. نگاهی کوچک به موجوداتی که جهان را فرا گرفتهاند، فرد را به خشونت وصفناپذیر میکشاند. نه توضیحی برایش هست و نه راهحلی.
همۀ کاری که ملوری میتواند انجام دهد، زنده ماندن است. اما چیزی رخ میدهد که شبیه خبری ناممکن است…