دختری به اسم رویا که با وجود سن کم دلبستهی پسری به اسم مهدی میشود، خیلی زود رابطهای عاشقانه را با او برقرار میکند. اما اختلاف بین آنها بیشتر از عشقی است که میانشان جریان دارد. مهدی متعصب و مذهبی است و رویا آزاداندیش. دختر و پسر بیتوجه به اینکه زندگی مشترک را تنها عشق پیش نمیبرد با یکدیگر ازدواج میکنند. اما به محض اینکه آن دو عقد میکنن مشکلات آنچنان بزرگ میشود که پسر تصمیم میگیرد برای ساکتکردن رویا و فرار از طلاق، همسرش را راهی تیمارستان کند. آنچه در کتاب روایت میشود، ماجرایی است که از زبان رویا در تیمارستان بیان میشود