مقصد من آن جا نبود، اما بارش برف سنگین ما را متوقف کرد. اتوبوس از نوع لاری های زمان جنگ بود. جلوتر از آن نمی توانست برود. تا آن جا را هم به زحمت آمده بود. هنگام غروب، سر پیچ گردنه ای لیز خورد و بعد از چندبار چرخیدن به چپ وراست، که جیغ مسافران را درآورد، لب سراشیبی تندی از حرکت ایستاد. قسم می خورم که فرشته ها آن را متوقف کردند وگرنه بی شک به دره ای که ته آن دیده نمی شد سقوط می کردیم.