گروس عبدالملکیان شاعر ایرانی است...
در سایه ی چیزی که نیست / نشسته است و چیزی که نیست را ورق می زند / او تکه تکه بیدار می شود و تکه تکه راه می افتد / و تکه های بسیارش مرگ را کلافه کرده اند / انگشت اشاره اش که از آسمان می گذرد / اجازه می گیرد : از او می پرسد / غروب جز برای غمگین کردن، به چه درد می خورد؟ / پرسشی که پاسخ است / تا ابد زنده می ماند! پس رهایش کن، بگذار برود