نک و نال از بهترين رمانهای ايرلندی قرن بيستم «يکوقتی تو اين شهرستان مردی زندگی میکرد به اسم سيتريک اُساناسّا. شکارچی خيلی خوبی بود. خيلی هم دستودلباز بود و هر چی اخلاق خوب هست که به آدم عزت و احترام بدهد، سيتريک داشت. ولی حيف! سيتريک به يک چيز ديگر هم معروف بود، اينکه تهِ فقر و نداری و گرسنگی و بدبختی بود. خيلی دستودلباز بود؛ حتا کمترين چيزش را هم با همسايهها قسمت میکرد، ولی يادم نمیآيد اصلاً چيزی داشته باشد. حتا آن يکخرده سيبزمينی را هم که لازم است که با آن روح و تن آدم به هم وصل بماند، نداشت. وضعاش جوری بود که تو کوردکادوراگا که همه تا سر تو نداری غرق هستند، به او میگفتيم صدقهبگير و بیچاره. آقای شيکوپيکی که با ماشين از دوبلين آمده بود که به آسوپاسهای اينجا سرکشی کند، از سيتريک بهخاطر نداری و فقر گِيلیاش حسابی تعريف میکرد و میگفت تا حالا کسی را نديده که اينقدر گِيلی واقعی باشد و اينقدر نداشته باشد که بخورد. يکی از آقايان محترم بطری آب کوچک سيتريک را شکست چون میگفت داشتن آن يک بطری میزند وجهه ندارش را خراب میکند. چون تو کل ايرلند هيچکس بهقدر سيتريک اُساناسّا ندار نبود.» (از متن کتاب)